عید آمد عید آن یار؛
چون گل خندید آن یار؛
بر دل تابید شادی؛
باما رقصید آن یار؛
چون گل خندید آن یار؛
***************
میخندد گل که دمید از دلها صبحی بهتر؛
میرقصد باد که رسید از شادی روزی دیگر؛
سر زد خورشید چو امید از دلها آرام آرام؛
روشن شد جان که چراغی میسوزد در هر سر؛
تازه شد دنیا با ما؛
می دمد صبحی زیبا؛
آرام آرام؛
میرسد شمعی روشن؛
میشود جانی شیدا؛
آرام آرام؛
تو بهاری سایه نداری جلوه ی خورشیدی؛
تو امیدی شادی عیدی بس که درخشیدی؛
تو نسیمی شاد و صمیمی رفتی و برگشتی؛
به تو دل بستم که ندارم غیر تو امیدی؛
*****************
آرام آرام شب تارم رفت و آمد خورشید؛
نور از هر بام که رها میشد بر جانها تابید؛
شادم اکنون به هوایت دارم در دل امید؛
می آید گل که شکوفه لب وا کرد و خندید؛